کامی کانگورو مرتبه خیلی زیاد ناریا

کامی کانگورو مرتبه خیلی زیاد ناریا
همان‌طور که بابا و کامی به سمت ماشین می‌پریدند، ناگهان پاهای بابا به چند ابزار روی زمین گاراژ گیر کرد. او با تعجب به اطراف نگاه کرد و سعی کرد تعادلش را حفظ کند. کامی، که همیشه شیطنت در چشمانش می‌درخشید، نتوانست جلوی خنده‌اش را بگیرد و با صدای بلند گفت: «بابا، فکر کنم هر دوی ما نیاز داریم وسایلمان را مرتب نگه‌داری!» این جمله باعث شد که بابا هم لبخند بزند و به خودش بیاندیشد که شاید واقعاً وقت آن رسیده که گاراژ را مرتب کنند. کامی با شور و شوق به سمت ابزارها رفت و شروع به جمع‌آوری آن‌ها کرد. این لحظه نه تنها فرصتی برای خنده بود، بلکه آغاز یک پروژه مشترک برای یادگیری و همکاری آن‌ها بود. آن‌ها تصمیم گرفتند که با هم گاراژ را منظم کنند و از کار گروهی لذت ببرند.