کارت بازی قدیمی

کارت بازی قدیمی
در یک روز بارانی، خرس کوچولو و خرس بزرگ تصمیم گرفتند تا در خانه بمانند و با کارتی قدیمی که از مادربزرگ خرس کوچولو به ارث رسیده بود، بازی کنند. این کارت‌ها پر از تصاویر جالب و داستان‌های قدیمی بودند. خرس کوچولو با هیجان کارت‌ها را یکی یکی بیرون آورد و به خرس بزرگ نشان داد. هر کارت یادآور خاطرات شیرینی از گذشته بود.
آن‌ها به یاد داستان‌هایی افتادند که مادربزرگ در دوران کودکی برایشان تعریف کرده بود. بازی به سرعت به یک سفر به دنیای خیال تبدیل شد؛ دنیایی پر از ماجراجویی و دوستی. خرس بزرگ با لبخند به خرس کوچولو گفت: «این کارت‌ها فقط یک بازی نیستند، بلکه گنجینه‌ای از خاطرات هستند.» ساعت‌ها گذشت و آن‌ها با شادی و خنده، لحظات زیبایی را در کنار هم تجربه کردند.